تـــــقــــدیـــــــــــــــم به او...

 تقدیم به او که نبود ولی

حس بودنش بر من شوق زیستن داد


دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی


گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به باد می داد و


دستهای سپیدش را به آب می بخشید و شعرهای خوشی


چون پرنده ها می خواند....


                                         تقدیم به کسی که نمی داند چقدر دوستش دارم....A

 

دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود


نه آنکه تو متلاطم شوی....

باران هم روی ظالم ، هم روی مظلوم می بارد ، ولی مظلوم بیشتر خیس می شود


چون ظالم چتر مظلوم را دزدیده است

 

رفتی اما چه بگوییم هیهات

تو ندانی که من آنروز غروب

زیر آن دره آرام و عبوس

به چه حالی بودم !

بی تو با حسرت و حرمان و سرشت

خلوتی داشتم آنجا که مپرس

کاش می دانستی

بی تو بر من چه گذشت


آزو می کنم زندگی مال تو….

مرگ مال من راحتی مال تو….

گرفتاری مال من شادی مال تو…..


غم مال من همه مال تو ولی تو مال من

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم

وقت پرپر شدنش سوز و نوایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست

گر شکستیم ز غفلت ، من و مایی نکنیم

یادمان باشد سر سجاده عشق

جز برای دل محبوب دعایی نکنیم

یادمان باشید اگر خاطرمان تنها ماند

طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم

برای عشق تو در قلبم سه کوه ساختم

اولی کوه وفا

دومی کوه صداقت سومی.......

کوهی که هر وقت بهم گفتی دوستت ندارم

از اون بندازمت پایین صدایت چون صدای ابشاران،

نگاهت چون نگاه چشم خورشید،

و قدت همچو قد رود کارون...

خاک تو سرت که هیچ چیزت به آدمی زاد نرفته

مراقب گرمای دلت باش تا کاری که زمستان

با زمین کرد زندگی با دلت نکند

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم

که با سنگ بمیریم تقصیر کسی

نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست

که دلتنگ بمیریم